زندگی شاید خیابان دراز است که هر روز مردی با بیل از آن می گذرد مردی که شاید زیر لباسش چماقی طولانی دارد و شاید پرچمی را آتش می زند

۲۹ مهر، ۱۳۸۸

احمدی نژاد: واژه های ملت، مردم و دموکراسی باید سرشان به سقف چسبانده شود

شمقدري: واژه هاي فيلمفارسی، معناگرا و فرهنگی بايد اصلاح شود.

جراید

در همین راستا نقل قولهای احتمالی بعضی ها را حدس می زنیم.

احمدی نژاد: واژه های ملت، مردم و دموکراسی باید سرشان به سقف چسبانده شود.

جنتی: واژه های انتخابات، اکثریت و اقلیت باید اصلاح شود.

ریگی: واژه های ترور، شعور و مسلمانیت باید اصلاح شود.

مریم نخستین احمدی: واژه های شورا، پیمانکار و شوهرم باید اصلاح شود.

رحیم سرکار کلجی: واژه های بنگاه، روزنامه و پول باید اصلاح شود.

امید مافی مافیه: واژه های فحش خوارمادر، مقاله و یادداشت باید در صورت صلاحدید حاج آقا اسلامی اصلاح شود.

عبدالعظیم موسوی: واژه های شانه تخم مرغ، چاپخانه و روزنامه باید اصلاح شود.

رییس دانشگاه بین الملل: واژه های دانشگاه، زایشگاه و زندان باستیل باید اصلاح شود.

گداسیما: واژه های دروغ، خوکی و نوع آ باید اصلاح شود.

۲۴ مهر، ۱۳۸۸

آموزش گام به گام: چگونه شلوار یک نفر را به احتزاز در بیاوریم؟

گام اول - مواد لازم: یک سفر استانی، یک عده کاکوی شیرازی، یک نفر مارکوپولو

گام دوم- مقدمات: یک نفر مذکور اول باید 20 ساعت در شبانه روز کار کند. وقتی 20 ساعت را پر کرد، 3 ساعت با فاطی کاماندو بی الهام شب نشینی کند. بعدا اگر خسته شد یک ساعت بخوابد و در خواب هاله نور را ببیند که به جانب فارس اشارت می کند. تصمیم را راست کند و بگوید فردا به شیراز خواهیم شتافت.

گام سوم- عملیات: یک عده زیادی از کاکوهای شیرازی به فرماندهی بروبکس شهرضا ورود مارکوپولو را انتظار بکشند. به محض ورود مارکوپولو فیل شیرازی ها یاد رایشان به موسوی و برنده کردن مارکوپولو بیفتد. شیرازی ها هم که حساس. یکصدا بگویند: رای ما رو دزدیدن دارن باهش پز می دن. شهرضایی ها هم جوگیر شده و داد بکشند: دیکتاتور هسته ای، دمر بخواب خسته ای. بالاخره بریزند و شلوار مارکوپولو را بر فراز میل پرچم به احتزاز درآورند. شیرازی ها از بالا حال احوال کنند. شهرضایی ها نیز از پایین به امر خطیر رفت و آمد مشغول باشند.

امیدوارم همگی شما بینندگان عزیز از این غذا لذت برده باشید. تا سفر آینده خدا نگهدار

قابل توجه بروبکس شهرضا: مارکوپولو حداکثر 8 ساعت تحت تدابیر شدید امنیتی دوام می آورد. سپس شیراز را به مقصدی نامعلوم ترک می کند. پس بجنبید.

۲۱ مهر، ۱۳۸۸

صندلی چیست؟

استادم، ابراهیم نبوی

صندلی( Sandali ): بر وزن سیدعلی. نشستنگاه. محل نشستن. محل جلوس. محلی که روی آن بنشینند و چهار پایه و دو دسته داشته باشد. چیزی که از صندل درست کنند. سالن: " محلی باشد که در آن تعدادی صندلی واقع شده و کسی پشت تریبون حرف بزند، و افرادی که روی صندلی نشسته اند از سالن رفته باشند." صندلستان: " سالن مجمع عمومی سازمان ملل". صندلستان خالی: " همان سالن در هنگام سخنرانی احمدی نژاد." به شیئی گفته شود که از پارچه یا چرم و چوب و میخ و پیچ درست شده و روی آن بنشینند و در هنگام سخنرانی به در و دیوار نگاه کنند یا روزنامه بخوانند یا دستشان را توی دماغ شان کنند.( صندلنامه شیخ طرسوسی، ص 764) جمع: صندلی ها. مثال: صندلی راحتی، صندلی استیل، صندلی الکتریکی، صندلی قدرت. کاربرد در جمله: " احمدی نژاد برای صندلی های خالی سالن مجمع عمومی نیم ساعت سخنرانی کرد." کاربرد دوم در جمله: " از وقتی بیست سال قبل روی صندلی نشست دیگر کسی نتوانست او را از جایش بلند کند."

صندلی، وزن و قدرت

صندلی ناهارخوری: صندلی که در حین نشستن روی آن وزن تان یک کیلو اضافه می شود.

صندلی ریاست: صندلی که در حین نشستن بتدریج حالت چسبندگی ایجاد می شود.

صندلی بازجویی: صندلی که هر بار نشستن روی آن نیم کیلو از وزن را کم می کند.

صندلی مدیرکل: صندلی که دست را برای زدن قوی و پا را برای رفتن ضعیف می کند.

صندلی وزیر: صندلی که سالها برای رسیدن به آن زحمت کشیده و در عرض نیم ساعت آن را از دست می دهید.

صندلی مجلس: محل مناسبی برای استراحت به مدت چهار سال، حمایت از دولت به مدت سه سال، تلاش برای خرید خانه به مدت دو سال، و سخنرانی علیه دولت در سال آخر.

صندلی کلاس دانشگاه: محلی که تا یک لحظه قبل از حمله لباس شخصی ها و عوامل دولت روی آن نشسته بودید.

صندلی سالن مجمع عمومی سازمان ملل: محلی که تا قبل از سخنرانی احمدی نژاد نماینده یک کشور روی آن نشسته بود.

صندلی دادگاه: محلی که هر سیاستمدار بارها افرادی را روی آن می نشاند و سرانجام خودش هم روی آن می نشیند.

صندلی سازمان ملل در هفت دوره از نگاه احمدی نژاد

دوره اول: " وقتی من سخنرانی می کردم، هاله نوری دور من بود و همه به من نگاه می کردند و حتی چشم هم نمی زدند."

دوره دوم: " وقتی من سخنرانی می کردم، همه به من نگاه می کردند و به حرف های من گوش می دادند."

دوره سوم: " وقتی من سخنرانی می کردم، همه به همدیگه نگاه می کردند و زیر لب چیزهایی می گفتند."

دوره چهارم: " وقتی من سخنرانی می کردم، تعداد معدودی از سالن خارج شدند و بقیه می خواستند ببینند آیا من همان حرف های قبلی را می گویم یا نه."

دوره پنجم: " وقتی من سخنرانی می کردم، تعداد زیادی از دشمنان از سالن بیرون رفتند و همه دوستان که خجالت می کشیدند در سالن باقی ماندند."

دوره ششم: " وقتی من سخنرانی می کردم، فقط فلسطینی ها و هیات ایرانی مانده بودند."

دوره هفتم: " وقتی رئیس جمهور سخنرانی می کرد، همه در سالن بودند و من یادم افتاد که قبلا در آن سالن شش بار سخنرانی کردم."

بیماری های صندلی و سیاست

سندروم من( Man Syndrom )این بیماری که نشانه آن آغاز همه جملات با کلمه " من" است از دو ماه بعد از نشستن روی صندلی قدرت آغاز می شود و گاهی تا یک سال ادامه می یابد.

سندروم ما( Maa Syndrom )این بیماری که نشانه آن جمع فرض شدن خود است، از شش ماه پس از نشستن روی صندلی قدرت آغاز می شود و گاهی تا آخر عمر ادامه می یابد.

سندروم فالچر( Fallchair Syndrom )این بیماری که نشانه آن ترس دائمی از افتادن از روی صندلی است، از یک سال بعد از نشستن روی صندلی قدرت آغاز می شود و بیمار دائما احساس می کند پایش به زمین نمی رسد و در حال افتادن است.

سندروم چرمن( Chairman Syndom )این بیماری که از دوران مائوتسه دون ایجاد شده، و نشانه آن ترس از نشستن دیگران روی صندلی است، از پنج سال بعد از نشستن روی صندلی قدرت آغاز می شود و گاهی تا هنگام مرگ ادامه می یابد، در این حالت همه مراجعه کنندگان یا باید روی زمین بنشینند یا روی صندلی هایی در سطح پائین تر.

سندروم چسبندگی( Chasbandegi Syndrom )این بیماری که از افزایش چربی روی پوست و افزایش چربی روی چرم صندلی و چسبیدن این دو به هم ناشی می شود، ترس دائمی بیمار را در زمانی که روی صندلی قدرت نیست ایجاد می کند. واکنش های بیمار بصورت کودتا، تقلب انتخاباتی و دائمی شدن ریاست اش ظاهر شده و درمان آن با اعتراض یا انقلاب یا صندلی الکتریکی انجام می شود.

سندروم صندلیزم( Sandalism Syndrom ): این بیماری مخصوص سیاستمداران است و علامت آن توجه به تعداد صندلی موجود در سالن است، برای بیمار مهم نیست که کسی روی صندلی نشسته یا کسی که روی صندلی نشسته است، به حرف او گوش می دهد یا نه، مهم این است که در سالنی حرف بزند که در آن تعداد زیادی صندلی باشد.

۱۵ مهر، ۱۳۸۸

مشت محکمی بر دهان عیال

دیشب با عیال دعوایمان شده است. می گوید چرا با زن همسایه خوش و بش کرده ای. می گوید من چه بدبخت بودم گیر تو افتادم. زن جماعت زود فریب استکبار جهانی را می خورد. ای به روحت اسراییل. می دانم باز هم کار تو است. می خواهی عیال هم ما را تحریم کند. اما کور خوانده ای. فعلا در معیت عیال این مشت محکم را تناول فرمایید تا بعد خدمت برسم.

در روایات آمده مرکز خریدی اعلام کرد که زنان می توانند به آنجا بروند و همسر ایده آل خود را بخرند !

اما شروط انتخاب و خرید اینها بودند :

در این مرکز پنج طبقه ، هرچه به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد؛

اما اگر در طبقه ای را باز می کردند ، باید از همان طبقه مرد مورد نظر را انتخاب می کردند

و درضمن اگر به طبقه بالاتر می رفتند دیگر اجازه برگشت به طبقه قبلی را نداشتند !

هرشخصی هم فقط یک بار میتوانست از این مرکز استفاده کند ... !!!

***

دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند.

روی در اولین طبقه نوشته بود : این مردان شغل و درآمد ، خانه و ماشین معمولی دارند !

دختری که تابلو را خوانده بود گفت : خب ، بهتر از کار نداشتن یا خونه و ماشین نداشتن است

ولی دوست دارم ببینم بالاتری ها چه جوری هستند !

روی در طبقه دوم نوشته بود : این مردان شغل عالی با درآمد و حقوق بالا، خانه مجلل و ماشین

مدل بالا دارند ، در کار منزل هم کمک می کنند !!!

دختربا شوق گفت : هووووم! طبقه بالاتر چه جوریه...؟!!

روی در طبقه سوم نوشته بود : این مردان شغل عالی با درآمد و حقوق بالا، خانه مجلل و ماشین

مدل بالا دارند ، خوشگل و خوشتیپ هستند ، در کار منزل هم کمک می کنند !!!

دخترها با هیجان و یکصدا گفتند : واااای ! چقدر وسوسه انگیزه ، ولی بریم بالاتر!!!

روی در طبقه چهارم نوشته بود : این مردان شغل عالی با درآمد و حقوق بالا، خانه مجلل و

ماشین مدل بالا دارند ، خوشگل و خوشتیپ هستند، در کار منزل هم کمک می کنند ، ارث زیادی

هم به آنها خواهد رسید !!!

خوشحالی آنها قابل توصیف نبود ، نگاهی به هم کردند و با اشتیاق بسیار زیادی گفتند :

وااااااااااااااااای چقدر خوب ! پس چه چیزی ممکنه تو طبقه آخر باشه ؟!!!

پس با هم و دو پله یکی به طبقه پنجم رفتند...

روی در طبقه پنجم نوشته بود : این طبقه فقط برای این است که ثابت کند شما خانمها هیچوقت راضی نمی شوید !!! ممنون که به مرکز ما آمدید ، روز خوبی برایتان آرزومندیم

بازدید کنندگان

كودتاي 22 خرداد را محكوم ميكنيم
موج سبز آزادی

کمپین آزادی معلم در بند؛ جعفر ابراهیمی

دنبال کننده ها

درباره من

عکس من
زندگی شاید خیابان دراز است که هر روز مردی با بیل از آن می گذرد مردی که شاید زیر لباسش چماقی طولانی دارد و شاید پرچمی را آتش می زند